نگاهی یادی تا یادآور خاطراتی (جمشیدیه)
امروز سه تایی از صبح به یاد گذشته رفتیم جمشیدیه تا بعدازظهر اولین بار بود شما اومدی این پارک ،جایی که ما کلی خاطره فشنگ داریم و یه زمانی حداقل هفته ای یک بار میومدیم یادش به خیر ...
نویسنده :
مامان و بابا
23:53
ماه مهر و کلی جشن
وقتیکه بچه بودیم آرزو داشتیم زودتر بزرگ بشیم اما حالا آرزو داریم کاش زمان به عقب برمی گشت. یادش بخیر چه روزای خوبی بود روزهای رنگین روزهای کوتاه روزهای زیبا روزهای شیرین دنیای کودکانه صمیمی ترین دنیاییست که بارها آرزو میکنیم .کاش میشد یک بار دیگر به این دنیای کودکانه قدم بگذاریم کاش دنیا به زیبایی روزهای کودکی میشد کاش دنیا سراسر کودکانه میشد و ما کودک دل کودک حتی از آب چشمه زلال تر است با یک تبسم میشود در دلهایشان ماندگار شد و راه رسیدن به قلب صافشان کوتاه است کودکان با بازیهایشان زندگی میکنند ولی زندگی آنها را بازی نمیدهد کاش میشد همیشه کودک ماند روزت مبارک کودک نازنینم 93/7/16عروسی ...
شهریورماه و مسافرت ها
هفته اول شهریور با عمو حسین رفتیم شفت که خیلی هوا گرم بود و نتونستیم زیاد جایی بریم هفته دوم چمستان با خاله اینا هفته سوم یعنی 17 شهریور، چون 8 مین سالگرد عروسی عمه رومینا بود جایی نرفتیم و هفته آخرم که با دختر عمو ها و پسر عموها دماوند رفتیم اینم عسلم با عروسک مورد علاقش اکرم و بعد از برگشت شما و خواب ناز امیدوارم همیشه شاد و سلامت به گردش باشی ...
جشن دندونی آریستا
دختر قشنگم 19 مرداد بود که متوجه شدم دو تا دندونای پایینت داره درمیاد واسه همین 23 ام مرداد واست جشن دندونی گرفتیم که خیلی خوش گذشت امیدوارم همیشه لبخند رو لبات باشه و مرواریدهای زیبات بدرخشه عشقم مواظب دندونات باش اینم از عکساش ...
روروئک
93/4/25 نفس مامان امروز 6 ماهه شدی و اولین بار بود که تو روروئکت نشستی و اول کلی ذوق کردی ولی از اونجاییکه خیلی بغلی هستی زود خسته شدی و خواستی بیای بغل ...
نویسنده :
مامان و بابا
19:19
تولد تیرماهیها
خاله 16 تیر بابا 17 تیر مامان 23 تیر امروز 20 تیر، تولد 3 تاییمونو خانوادگی گرفتیم و اینم شما عشق ما ...
کم کم داری غذا خور میشی
دختر قشنگم، امروز 93/4/14 به خاطر سرفه هایی که میکردی رفتیم دکتر باقری و ایشون پیشنهاد داد که بهت غذا بدم و بدین ترتیب 11 روز زودتر از 6 ماهگی غذای کمکی شروع شد و حریر بادوم اولین غذای شما شد. ...
نویسنده :
مامان و بابا
16:58
سرعین خرداد 93
خیلی وقت بود تصمیم داشتیم بریم سرعین ولی قسمت نمیشد و هر بار کنسل میشد تا اینکه امسال آبگرم طلبید و با خاله آتنا اینا از 11 خرداد تا 16 خرداد مسافرت بودیم و جای بقیه دوستامون خالی ،خوش گدشت جنگل گیسوم که یه آقایی کلی واسه آریستا ترکی خوند و ... مام که اصلا از آهنگ هیچی متوجه نشدیم و ... خیلی خندیدیم اینجام کوه سبلان که هواش مه و بارون و خیلی سرد بود و خیلی خوب بود اینم آریستای پتو پیچ اینم از نمین و جنگل فندقلو و برگشت از سرعین جای همه خالی ...